۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

در واقعیت


تفاوت واقعیت با چیزی که نشون میدهیم


یک طرح انتقادی و درجه یک از بهزاد نوحسینی درباره رفتارهای ساختگی برخی کاربران در اینستاگرام
(تفاوت بین آن چیزی که هستند و آن چیزی که وانمود می کنند)

خیلی قرار نیست ذهنمون رو به جاهای دور و افراد ناشناس ببریم

یه چند دقیقه وقت بگذاریم و یه بررسی کوچیک انجام بدیم قطعا از رفقا و دوستان میشه این مدل رفتار را دید...

نمیدونم باید اسمش رو بزاریم عقده یا نیاز به دیده شدن...

چند سال پیش با یه دوستی صحبت میکردم و یه جمله خیلی خوب گفت :

بعضی ها رو همیشه باید بهشون بگیم تو بزرگی و واقعا بهتری ...

انگار وقتی اینو بهشون نمیگی هم دست و پاگیر تو میشن و هم خودشون دیگه اون آدم سابق نیستن ...

اما وقتی هم اینکار رو میکنی یه جوری احساس خوب بودن کاذب بهشون دست میده ...

در هر صورت مثله لبه تیغ میمونه  و خطر ناک ممکنه گاهی در هر دو صورت ببره ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

رهایی از سردرگمی

چند هفته پیش بود که برای مصاحبه یک دوره آموزشی اقدام کردم.

فرد مصاحبه کننده یکی از بهترین های این حوزه در ایران بود ...

سرتون را درد نیارم ...

بعد حدود نیم ساعت گفت یه جمله بهت میگم و اینو از من یادگاری داشته باش:

قرار نیست همه آدمهای خوب و معروفی که توی هر حوزه در حال فعالیت هستن را باهاشون در ارتباط باشی ... برای پیشرفت خودت فقط آدمهایی که به درد تو میخورن و تو زمینه مورد نیاز تو متخصص هستن را باهاشون در ارتباط باش..

چند هفته ای از این حرف گذشت و من خیلی دارم بهش فک میکنم ...

به همه مدل ارتباط های تو زندگیم فک کردم ، از ادمهایی که باهاشون در ارتباط هستم و یه چیز خیلی ساده تر تمام شبکه های اجتماعی و مطالبی که دارم مطالعه میکنم...

یه مثال ملموس را داشتم بهش فکر میکردم:

در یک جمع نسبتا مهم حضور داریم و یه فرد نسبتا معروف یا اینکه متخصص در حال ایراد سخنرانی هست .... اصولا بعد از اتمام برنامه یه عده ای به طرف اون سخنران هجوم میبرن و شروع به گپ زدن میکنن و بعد از اون از طرف مقابل درخواست شماره موبایل و ارتباط ایمیلی یا تلفنی میکنند.

بعد از شنیدن نکته ای که فرد مصاحبه شونده بهم گفت ...این مثال رو خیلی باهاش مواجه شده بود پم و خودم هم از نمونه افرادی بودم که از شخص اطلاعات تماس میخواستم ... این کار رو حداقل در 7 سال اخیرانجام داده ام و از همه مهمتر الان که دارم دوباره اون اشخاص رو میبینم ، میبنم که واقعا در مدت گذشته هیچگونه ارتباطی باهاشون برقرار نکرده ام و اینکه اون افراد خیلی هاشون اصلا در حیطه فعالیت های من هم نیستن...

اگر کمی دقیقتر موضوع رو ببینم خیلی از دوستان وآدمهای دیگه رو هم میشه به این صورت فیلتر کرد ...

در بعضی موارد وجود یک شخص و دوستانی هیچ تاثیر مثبتی در زندگی آدم ندارند و در بیشتر موارد هم فقط باعث زیاد شدن آشفتگی ذهنی میشوند . مثال های از جنس این مدل خیلی خیلی زیاد هستن.

برا نمونه به لطف شبکه های اجتماعی ماها روزانه با تعداد زیادی شخص و مطلب روبرو میشویم یا به اصطلاح در حال بمباران اطلاعاتی هستیم و به ناچار و کم بودن وقت خودمون خیلی از این مطالب رو در جایی دیگر همیشه ذخیره میکنیم و به امید اینکه در چند روز آینده سر فرصت به اون مطالب سری بزنیم تا بتونیم از چند و چون اون مطالب با خبر شویم ... اما قطعا باز نخواهیم گشت به استثنای موارد خاص که واقعا انگشت شمار هستن...

یا اگر خودمون به شبکه های اجتماعی ( کانال ها و صفحاتی که داریم دنبال میکنیم) برگردیم و یه نگاهی بهشون بیندازیم قطعا به جرات میتونم بگم حدود نیمی از اون صفحاتی که داریم دنبال میکنیم را فقط از سر این هست که مثلا فلان دوستامون داره دنبال میکنه و یا اینکه یه موقعی از یه مطلب اون خوشمون اومده و همون لحظه ما اونو دنبال کردیم و بقیه موقع ها وقتی چشممون به مطالب اون صفحه میخوره همیشه به خوندن در آینده و سر فرصت دیگه ای موکول میکنیم...

در ظاهر این کار مشکل ساز نیست اگر یک یا دو مورد باشه اما وقتی تعداد این موضوعات و مطالب زیاد میشه اون موقع مشکل بزرگتری به وجود میاره و بیش از پیش ذهن ما رو آشفته و درگیر این موضوعات میکنه ...

به قول شخص مصاحبه کننده :

فقط اشخاص و مطالبی که در حیطه تخصص تو قرار دارن رو دنبال کن و تمام آدم های به درد نخورد دیگه را فیلتر کن

پ ن : به درد نخور فقط از لحاظ اینکه با تو ارتباطی نمیتونن داشته باشن و به دانش تخصصی تو چیزی نمی توانند اضافه کنند.

به امید خدا در حال آماده سازی و تست یه سری مطالب برای برنامه ریزی هستم .... تمامی مطالب رو دارم روی خودم امتحان میکنم و تا چند مدت دیگه باهاتون در اینجا به اشتراک خواهم گذاشت...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تغییر


تغییر


تا به حال به این جملات فکر کرده اید :

من تو رو خوب میشناسم ...

من تو رو بهتر از خودت میشناسمت

تو همیشه همینجوری بودی

از حفظ هستم تو را

الان که بیشتر فکر میکنم وجه منفی این جملات توی ذهنم بیشتر هست تا مثبت قضیه ، همیشه باید یه گندی بالا اومده باشه که در اکثر مواقع بخت باهات یار بوده باشه که این جملات را بشنوی...

یادمه ماهها و سال ها این جملات را برای یک یا چند دوست از نزدیکترین هام استفاده میکردم ...روزها همینطور گذشت و باور من هر روز به اون جملات بیشتر میشد و اطمینان داشتم که وقتی چند سالی با کسی در ارتباط باشی قطعا اونو کاملا میشناسی....

گذشت...

گذشت....

تا جایی که خودم را در وصف اون جملات دیدم...

تو را کامل میشناسم ... داستان مال چند سال پش هست..

دوباره روزها گذشتن اما این بار این جمله را شنیدم :

تغییرات زیادی کردی....

این رفتار مال تو نیست....

وقتی فکر میکردم همه از یک تغییر میگفتن یعنی همه شواهد ....

بعدش این جمله ها را تصحیح کردم :

من تو را نمیشناسم .... من فقط بخشی از تو را که در ارتباط با من هست میتونم گاهی پیش بینی کنم...

وقتی به رفتار دوستانم هم فکر کردم دیدم رفتارای اونا هم تغییر کرده و تغییراتی که من حتی تصورش را هم نمیکردم....

یاد این جمله افتادم:

آدمی که زنده است  روزانه در حال تغییره ، آدمی که تغییر نکند قطعا آموخته ای نداشته  و همیشه روال زندگانیش ( مردگانیش) ثابت بوده.

اون چیزی که تو میبینی ، فقط چیزیه که تو میبینی ، نه اون چیزی که من هستم ، آدم ها دوست دارند فکر کنند که اون چیزی که میبینند کل واقعیته ، اما اینطور نیست .در بهترین حالت اون فقط بخشی از واقعیت هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پس از تو


معرفی رمان  "پس از تو"...

هیچ کدام ما بدون نگاه به عقب قدمی به جلو بر نمیداریم .

وقتی قدمی به جلو برمیداریم ، همیشه آنچه را از دست داده ایم همراه خود می آوریم .

وقتی از خاطرات تلخ و غم هایمان با دیگران حرف میزنیم و از موفقیت های ناچیزی که داشتیم میگوییم ، یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد غمگین باشیم ، احساس غربت کنیم یا عصبانی باشیم .

هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند. هر کسی سفر خودش را میرود. ما هیچ قضاوتی نمیکنیم ، درباره هیچ چیز.

هرچند ابتدا غیر ممکن به نظر می رسد  ولی بعد به جایی میرسیم که میفهمیم می توانیم شاد باشیم و زندگی از سر بگیریم . زیرا افرادی که از دست داده ایم چه شش ماه پیش ما بود و چه شصت سال ، فرقی نمیکند .همین که با ما بود ، خوش شانس بوده ایم.

جمله آخر یا بهتر بگویم دید آخر ، کلی حرف درش هست ، اینکه آخر یک اتفاق یا یک رابطه بگوییم فرقی نمیکند که چه مدت با ما بود ، همین که با ما بود ما خوش شانس بوده ایم.

اگر به اطراف خودمون نگاه کنیم قطعا برداشتی متفاوت با گوینده خواهیم داشت . روزانه هزاران از دست دادن در اطراف ما هست و هزاران سوگواری که بعد از اون از دست دادن داریم انجام میدهیم...

اگر به شکلی که گوینده میگوید به زندگی و تمام نداشته ها و از دست دادن هایمان نگاهی بیندازیم قطعا زودتر به زندگی باز خواهیم گشت.

پ ن :

این کتاب دوجلدی هست و جلد اون با عنوان من پیش از تو میباشد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰