هنوز در عجبم که چرا مفاهیم و کلمات به درستی معنا پیدا نمیکنند و چرا به خودمون کوچکترین زحمت را برای پیدا کردن معانی درست اون نمیدهیم و قسمت دردناک ماجرا به زمانی میرسد که این کلمات معنایی از طرف افرادی نابلد و در صدر کار و فعالیت به ظاهر حرفه ای مطرح میشود  و بدتر داستان زمانی است که با اعتماد به نفسی بالا تمام یافته های خودمون را بر سر زبان میاوریم و ازشون هم دفاع میکنیم...

در هر زمینه علمی و تحقیقاتی هم لااقل هر شخص 2 الی 3 نظریه اثبات شده برای خود دارد  و سفت و سخت بر سر باورهای خودش است ....

در تمام این زمینه های علمی ،  بازاریابی جایگاه ویژه تری دارد ، هر شخص و هر کسب و کاری و هر آقا و یا خانمی معنای متفاوتی برای خود دارد و از موفقیت ها و شکست های خودش در این رشته ، قاطعانه دفاع مکیند .

صحبت امروزم در مورد معنا و مفهوم نیست و فقط خاطره ای است از اتفاقات چند روز اخیر .....

به صورت مکرر از افرادی که به ظاهر در زمینه بازاریابی مشغول به کار هستند شنیده ام که خودشان را بسیار آدمهای زرنگی معرفی میکنند و در ادامه برای اینکه یک پروژه را شروع کنند به کارفرما قول برنده شدن در رقابتی تمام عیار را میدهند و خودشون رو برای انواع پیشامدها آماده میکنند ...

چند مدت پیش در یک روز تعطیل بعد از ماهها که با رفقا به اطراف کاشان برای تفریح رفته بودم ، در زمان بازگشت یکی از دوستان تماسی گرفت وبرای یک پروژه مشاوره ازم کمک خواست ، جریان از این قرار بود که شرکت تولیدی مشغول به راه اندازی خط تولیدی خود بود و افرادی برای انجام امور تبیلغات و مارکتینگ آن شرکت برنامه اولیه کامل داده بودند و کامل از قبل قیمت محصول و نوع پوشش آن در سراسر کشور را مشخص کرده بودند ( هنوز محصول تولید نشده است ).

بعد از چند ساعت طرح رو به دست من رساندند تا مطالعه کنم و نظر خودم را در مورد آن اعلام کنم..

همیشه در این سالها مطالب داخل طرح ها و پیشنهاهای اولیه برایم مهم نبوده اند ، بیشتر  شخصیت افراد ارائه دهنده را نگاه میکنم و این بار هم مشغول به این شدم که ببینم این دوستان چه کسانی هستند ...

در انتهای شب بود که اطلاعاتی از این دوستان به دست آوردم و متوجه شدم که این افراد تا چند مدت پیش در شرکت رغیب ما مشغول به فعالیت بوده اند  و چند مدیر فروش از آن شرکت به قصد امدن به شرکت ما تصمیم به جدا شدن دارند.

نکته جالب برایم این بود که اینبار نه به عنوان مدیر فروش بلکه برای سمت مشاور بازاریابی اقدام کرده بودند...

با دوستانم در شرکت موضوع را مطرح کردم و چند روزی گذشت  و قراری به یک جلسه با اون عزیزان گذاشته شد و تنها چیزی که خودنمایی میکرد این بود که برای این سمت شغلی اصرار زیادی داشتند ... و از مدیریت مجموعه خواستم که به آن عزیزان بگوید که نتیجه این جلسه و خروجی آن منوط به ارائه در جلسه هیئت مدیره خواهد بود و چند روزی طول خواهد کشید .

بعد از چند روز از طریق مجموعه با دوستان تمامی گرفته شد مبنی به عدم همکاری  و در شرایطی که کاملا انتظار آن را داشتم ، سخنی گفتند :

شماها نیاز به ما دارید ، ما الان خودمان به شما پیشنها داده ایم ، در آینده نزدیک خودتان برای استخدام ما اقدام خواهید کرد.

این سخن ها باعث این شد که به این جمله ها بیشتر ایمان بیاورم و برا همه دوستان طلب حرفه ای گری کنم :

1- بازاریابی میدان جنگ نیست ، میدان مسابقه است اما با رعایت تمام اصول اخلاقی و جوانمردانه ..

2- با استخدام آن اشخاص ، شرکت رقیب ما افراد کلیدی خود را از دست میداد و قطعا در آینده این اتفاق هم برای ما تکرار میشد چون که آن افراد تعهدی نسبت به ما هم نداشتند و این دومینو در سال های سال و برای اکثر شرکت ها اتفاق میفتید.