پ ن : این متن فقط یکم نق نق هستش و یکمم حرف که نتونستم هیچ جایی بزنم به هزاران دلیل و اما و اگر...

هزاران بار تا حالا مخصوصا تو یک ساله اخیر این جمله رو شنیدم که وقتی آدم یه تصمیمی میگیره قطعا هزینه هایی داره که باید اونو پرداخت کنه ...

مثلا میخاد کسب و کار بزنه خب مسلما هزینه هایی شخصی رو باید پرداخت کنه مثلا یه چیز پیش پا افتادش اینکه وقت بیشتر صرف کنه....

در مقابل همه اینا برخی از تصیمیم ها هم هستش که نیازمند هزینه های خرکی هستن .....

ینی حالت عادی نمیشه اون تصمیم رو به اجرا گذاشت حتما باید یه سهم قابل توجهی از زندگیت رو به اون اختصاص بدی تا اون امر محقق بشه....

گاها اون هزینه های خرکی اعتماد به نفش هست یا منابع مالی یا خونوادت یا جووونی و یا هزاران چیز دیگه .....

نمیدونم این جمله از کی هستش ، فرموده :

اگه خدا فکر و آرزویی به ذهنت انداخت ، قطعا میتونی از پسش بر بیای .....

خب خدا رو شکر تا حدودی بعضیا این جمله رو به صورت شعار گونه دارن میگن اما در مقابلش هیچ وقت نمیبینن که چه هزینه هایی بعضا تلخ دارن براش پرداخت میکنن....

شاید بعضی وقتها دیوانه بازی باشه .....

شاید یکی از اون دیووونه ها هم خود من باشم که نمیدونم چرا مثه آدم بعضا نمیتونم زندگی کنم....

خب بزار  شروع کنم...

یکی از زمینه های مورد علاقه من بازاریابی هستش ینی عاشفاااانه دوسش دارم .....

و یکی دیگش تدریس و تحصیل تو این موضوع هست که به توان دو دوسش دارم ......

از قرار ، معلوم نبود که درس کارشناسی مکانیک تابستون تموم بشه ، ینی مثله روز روشن بود که ترم مهر که الان هم هست در خدمت اساتید و دانشگاه باشم خیر سرررم....

اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که تابستون مقطع کارشناسی بالاخره تموم شد و دیگه با خیال راحت میتونیم خودمون رو مهندس صدا بزنم ....

لااقلش این بود که میتونستیم بگیم که لیسانس داریم ( :/)

همیشه یکی از بهترین معیارهای من برا زندگی خودم تحصیلات بالا هستش البته تو رشته ای که دوسش دارم نه هر رشته ای ....

بعد از هزاران بار پایین و بالا کردن با خودم و دیدن آدم های مختلف که ارشد خوندن به درد نمیخوره اما یه جورایی میخاستم اون چیزی رو که دوسش دارم بهش برسم .....

اواسط شهریور بود ، تصمیم قطعی رو گرفتم .....

ینی اینکه اون چیزی رو که میخام بدستش بیارم .....و اونم قبولی تو یکی از رشته هایی است که میخاااممم.

تو همون اواسط شهریوز رفتم کتابایی که باید بخونم برا اون رشته رو خریداری کردم....البته یواشکی (:/)

چون قطعا اگه کسی میفهمید از دوستام و همکارام ، یه جور دیگه نگاهم میکرد.....

شروع کردم به خوندنشون .....

البته از همون اول این شرط را با خودم گذاشته بودم که فقط اول میخونم برا اینکه ببینم که اصلا میتونم بخونم یا نه ، پس اصلا زمان خوندن و این حرفا برام مهم نبودش .....

چند روز پیش بود که یکی از اقوام اومده بودن خونه و البته تو اتاق من ....

کتابا رو میز و جلوووم باز بود......

یادمه وقتی دید و وقتی نگاه به چشماش کردم دقیق میشد توش انواع ناسزاها رو توش خوووووند.....

واقعا خودم هم یکم گیجم وقتی به این جمله فک میکنم:

هزینه این کارم چی هستش ، چه الان و چه در چند ماه آینده؟؟؟؟؟